هزار و یک بار عشق یکم بار که عاشق شد ,
قلبش کبوتر بود و تنش از گل سرخ, اما عشق آن صیاد است که کبوتران را پر می
دهد و آن باغبان است که گلهای سرخ را پرپر می کند, پس کبوترش را پراند و گل
سرخش را پرپر کرد. دوم بار که عاشق شد , قلبش آهو بود وتنش از ترمه و
ترنم , اما عشق آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند , پس
آهویش را درید و تنش را به طوفان خود تکه تکه کرد که عشق طوفان است و نه
ترمه می ماند و نه ترنم. سوم بار که عاشق شد , قلبش عقاب بود و تنش از
تنه سرو, اما عشق آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر
سروی را تابوت می کند , پس عقابش در آسمان گم شد و تنش تابوتی روان بر رود
عشق. و چهارم با و پنجم بار و ششم بار و هزارم بار هزار و یکم بار
که عاشق شد , قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تنش از سنگ و غیرت و
استخوان, و عشق آمد در هیئت سواری , با سپری و سلامی بر قلبش نشست و عنانش
را کشید, آن چنان که از جا کنده شد. سوار گفت : از این پس زندگی میدان است و حریف خداوند , پس قلبت را بیاموز که: عشق کار نازکان نرم نیست عشق کار پهلوان است ای پسر آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت و آن روز روز نخست عاشقی بود."