ابن خلدون و تاریخ :
ابن خلدون تاریخ را
« یک رشته مهم فلسفه» می داند و تاریخ نویسی را کاری بس دشوار می شمارد : «
هدف واقعی تاریخ باید آن باشد که موقعیت اجتماعی انسان ، یعنی تمدنش را به
ما بنمایاند . تاریخ باید پدیده های طبیعی هر جامعه بدوی و سپس پرورش
افراد و تهذیب یافتن آداب و رفتار آن جامعه و ... برتری های گوناگونی که
اقوام به دست می آورند و سبب روی کار آمدن امپراطوری ها و سلسله پادشاهان
می شوند همچنین پیدایش انواع حرفه ها و مشاغل فکری و علوم و هنرها و
بالاخره کلیه دگرگونی هایی که جریان امور طبیعی در ماهیت هر جامعه به وجود
می آورد را در نظرمان روشن سازد . »
◄ عمران بدوی ، عمران حضری
مهمترین فرقی که ابن خلدون در بحث خود راجع به علم عمران قائل می شود ، فرق میان عمران بدوی و عمران حضری یا تمدن ( حضارت یا
شهرنشینی) است .
١– عمران بدوی در اصل یک راه و رسم زندگی یا طرز گذران زندگی و تحصیل معاش است . بشر تمام سعی خود را به کشت زمین و پرورش دام خواه در یک جا به طور ساکن یا ضمن بیابانگردی مصروف می دارد .
٢– از خصائص عمران بدوی سادگی نسبی در شئون گوناگون زندگی و تأمین ساده ترین و لازمترین نیازمندی هاست .
۳– اجتماعات متکی به خویش اند ، مواد غذایی ساده و بی هیچ یا اندکی دستکاری خورده می شوند .
۴– جامه از پوست حیوانات یا پارچه های دستباف فرآهم می گردد و آدمیان در غارها یا کلبه های ساده زندگی را به سر می برند و ابزارها و صنایعی جز ابتدایی ترین و ساده ترین آنها ندارند .
۵– هیچ شهر یا سازمان عام المنفعه ای وجود ندارد و صنایع مبتنی بر تجارب ناقص و غیر کافی هستند و هیچ علم عقلی مدون در آنجا نمی توان یافت .
۶– این زندگی ساده پاره ای محاسن جسمی و اخلاقی به بار آورده است . این افراد جسماً سالم و نیرومند هستند ، زیرا ساده ترین خوراک ها را می خوردند . در هوای آزاد زندگی می کنند و کارهای سخت جسمانی انجام می دهند . بایستی در مصائب و مشکلات ناشی از اوضاع و شرایط نامساعد محیط ایستادگی کنند و همواره هوشیار باشند چون مانند شهرنشینان نگهبان و دیوار و درب وپیکری ندارند که از آنان حراست کند .
۷– آنان بی پروا و دلیر هستند و مطمئن به خویشتن هستند .
٨– چون به فطرت آدمی نزدیکترند بیشتر آمادگی دارند که یک زندگی پرهیزگارانه را چنانچه به آنان آموخته شود در پیش گیرند .
٩– بر خلاف شهرنشینان ، بدویان به کارهای زشت و پلید زیاد آلوده نمی شوند . ممکن است به این نوع کارها مایل باشند ولی چون هرگز فرصت ارتکاب به آنها را نمی یابند فطرتاً پاک تر و نیکی پذیرترند و می مانند .
١۰– نقص بزرگ عمران بدوی این است که این نوع زندگی به پیدایش نهادهای سیاسی متشکلی منجر نمی گردد که برای به ثمر رسیدن کامل استعدادهای ذاتی بشر تلاش کند .
١١– اشتراک نسب ، اشتراک منافع و اشتراک تجارب زندگی و مرگ باعث رشد عاطفه عصبیت و تقویت آن در قبایل بدوی می شود .
١٢– مردم بدوی معمولاً جز با زور یا در اثر احتیاج یا امید به پاداش تسلیم دیگران نمی شوند ، درنتیجه نهادهای سیاسی این اجتماعات ساده ، در اصل مبتنی بر خویشاوندی و احترام به ریش سفیدان قوم و فرمانبرداری از آنهاست .
١۳– قبائل بدوی برای ارضای شهوت مال و قدرت خود به جنگ های کوچک بی پایان میان خود و همچنین اقوام متمدن همسایه خود بر می خیزند . که معمولاً بی نتیجه است و ثمره آن اتلاف نفوس و خواربار است .
١۴– تمدن نمی تواند بدون احترام به مراجع قدرت و دلبستگی به یک محل معین و رعایت حقوق دیگران وجود داشته باشد .
١۵– دین می تواند با تأثیرگذاردن بر عصبیت عمران بدوی نیرومندترین عامل در پیدایی تمدن باشد .
١۶– تمدن نیازمندی ها و خواهش هایی را سیراب می سازد که برای بقاء ضرورتی ندارند ولی در عین حال طبیعی و لازم هستند زیرا در نفس آدمی نهفته اند و در انتظار فرصت برای عرض وجود هستند .
١۷– شهر محلی است که در آن می توان این خواهش های غیر ضرور مانند : شهوت کسب قدرت ، عشق به تجمل و لذات جسمانی و میل به آسایش را اقناع کرد .
١٨– عصبیت و ایمان دینی نیروی لازم را برای ایجاد یا تسخیر شهرها فراهم می سازند .
١٩– عمران بدوی ناگزیر به سوی تمدن و ایجاد نهادهای متمدن سیاسی و اقتصادی و علمی که برای اقناع خواهش های درونی هستند تحول می یابد .
« شهر از دیدگاه ابن خلدون »
١– شهر برای اقناع میل بشر به تجمل و فراغت پدید می آید .
۲– صرف روی کار آمدن یک دولت نیرومند موجب تأسیس شهر میشود .
۳– تأسیس اولیه یک شهر مستلزم تشکیل دادن گروه انبوهی از آدمیان است که یا با پاداش یا به زور وادار به کار شوند و ضمن کار از آنان حمایت شود .
۴– سیرت شهر یعنی وسعت ، رونق ، جمعیت و حیطه تمدن آن بستگی به قدرت و وسعت دولتی دارد که آن را تأسیس می کند .
۵– اگر دولت نیرومند و دارای مستملکات پهناور باشد در آن صورت شهرهایی که تأسیس می کند بویژه پایتخت بسرعت روبه رشد و توسعه می گذارد و جمعیت آن رو به افزایش می رود .
۶– ابنیه و آثار یادگاری ساخته می شود و فعالیت های اقتصادی و نهادهای علمی آنها توسعه می یابد زیرا دولت پول آنرا دارد که خرج این توسعه کند و آن را تشویق نماید .
۷– شهرها نمودار دولتی هستند که آنها تأسیس یا تسخیر کرد .
٨– فرمانروایان نخست به زبان خود و دین شیوه زندگی را پی ریزی می کنند و محیطی از ایمنی و امید در انها به وجود می آورند و نفوس را تشویق به کار کردن و فعالیت و تولید کالای بیشتری می کنند .
٩– سپس رفته رفته فرمانروایان تازه ، تسلیم تجمل و آسایش می شوند که شهرها فرهم می سازند و بدینسان برده شهر و شیوه زندگی می شوند وقتی چنین می شود هم انحطاط دولت و هم انحطاط شهر آغاز می شود .
١٠– پس از تأسیس شهر یک رشته مناسبات تازه میان شهرنشینان و بادیه نشینان بوجود می آید .
١١– شهر احتیاج به خوارباری دارد که در روستای مجاور تولید می شود. بیابان نشینان و روستائیان نیز به هوس برخوردارشدن از وسایل راحتی که در شهر وجود دارند می اُفتند ، بنابراین دسترنج یا خدمات خود را در ازای این وسایل راحت عرضه می دارند . از راه تماس با شهر پاره ای از راه رسم زندگی شهری را می آموزند یا ناچار به پیروی از آن می شوند .
١٢– دولت متمدن نیز سعی می کند که بر قبائل بدوی ساکن مجاور شهر تسلط پیدا کند . زیرا هم نظارت بر آنان آسانتر است و هم اینکه به فراورده های کشاورزی آنان برای عرضه در شهر نیازمند است .
١٣– نشانه نخستین مرحله از زندگی شهری ، توسعه پر جنب و جوش ناشی از تأسیس یا احیای آن توسط فرمانروایان جدید است .
١۴– میل تازه واردان و افزایش تقاضا برای ابنیه عمومی دائمی و زیبا ، و اقامتگاه های خصوصی و اسباب تجمل موجب افزایش نرخ ها و دستمزدها و تخصص و توسعه فنون و مهارت های گوناگون می شود . دولت نیز به خود از این رشد بهره می برد و نیروی بیشتری بدست می آورد زیرا درآمد آن افزایش می یابد و این افزایش درآمد را می توان همراه با فنون و صنایع مردم شهرنشین ، صرف توسعه قلمرو خود کند .
١۵– تکامل بنیادهای اجتماعی و اقتصادی و دانش ها ثمره اصلاحات کُند و تدریجی است .
١۶– هر چه شهر رو به توسعه و رونق می نهد یک نظام اجتماعی جدید بوجود می آید که با عمران بدوی فرق اساسی دارد .
١۷– مهمترین خصیصه نظام اجتماعی جدید این است که قدرت و اهمیت عصبیت مبتنی بر خویشاوندی ، اشتراک ، تجارب زندگی و مرگ که در اجتماعات کوچک و به هم فشرده نسبتاً دور اُفتاده حکمفرما بود در نظام اجتماعی جدید به طور نسبی رو به انقراض است .
١٨– فرمانروا می کوشد تا از یاران پیشین خود که اغلب خویشاوندان همخون هستند بی نیاز شود و یک دستگاه دیوانی کارآمد را جایگزین آنها سازد که معلومات و تجربیات لازم برای اداره کردن سازمان های گوناگون را داشته باشند که نیاز یک دولت متمدن نیز همین می باشد .
١٩– خانواده ها هر یک در اقامتگاه منفردی زندگی می کنند و با یکدیگر بیگانه اند .
٢٠– طبقات اجتماعی گوناگونی که ساکنان شهر را تشکیل می دهند یعنی فرمانروایان ، دیوانیان ، صنعتگران ، سوداگران و دانشمندان به اقتضای منافع اقتصادی خود ( نه رشته های خویشاوندی ) وارد گروه بندی های اجتماع می شوند .
٢١–
ساکنان شهر رفته رفته به ارضای خواهش های خود با زندگی تجملی خو می گیرند .
اجناسی که سابقاً لازم شناخته نمی شدند اکنون از ضروریات می گردند . آنها
که به مصرف این اجناس خو گرفته اند دیگر نمی توانند از آنها صرفنظر کنند ،
ولو اینکه نرخ ها در نتیجه افزایش تقاضا و بالا رفتن مالیات ترقی کند و
آنها دیگر توانایی خریدن این اجناس را نداشته باشند .
شهرنشینان دارایی
خود را برای خریدن این اجناس به هدر می دهند و سرانجام دچار فقر می شوند ،
طوری که خود متوجه آن نیستند . این ها غلام عادات خود شده اند .
٢٢– شهرنشینان همزمان با از دست دادن مال خود ، محاسن جسمانی و اخلاقی خود را نیز رفته رفته از دست می دهند و برای دفاع خود به دیوارهای شهر و سپاهیان مُزدور متکی می شوند . و به این توقع خو می گیرند که دیگران از آنان دفاع کنند و برای حفظ حقوق خود متوسل به دولت و محاکم قانونی می شوند .
۲٣– هرجه شهر توسعه می یابد ساکنان آن تنگتر به هم زندگی می کنند .
٢۴– غذاهایی می خورند که خواص آنها در اثر پختن یا چاشنی زدن ضعیف شده و با مزاج آنها همیشه سازگار نیست .
۲۵– مشاغل آنها از آنگونه نیست که بتوانند در هوای آزاد زندگی کنند و فرصت برای ورزش بدنی ندارند .
٢۶– فشار تلاش زندگی متمدن نیز بر ناتوانی تن هایشان می افزاید همه این چیزها شهرنشنیان را برای دچار شدن به بلا و بیماری آماده می سازد .
۲۷–
زندگی در شهر ، ساکنانش را وادار می کند تا همه نیروهای خود را برای تهیه
کالائی که به حکم عادت به آنان نیازمند شده اند به کار ببرند .
وقتی تهیه این کالاها برای آنان از راه های مشروع ناممکن می شود برای بدست آوردن آن به همه گونه کردار زشت دست می زنند .
۲۸– هوش خود را سخت به کا می اندازند تا راه های تازه ای برای دروغگویی ، قماربازی و غلطکاری و دزدی و گریز از کیفر پیدا کنند.
در حیله و نیرنگ چیره دست می شوند .
٢٩– شهوت تجمل پرستی آنان را به نابود کردن خودشان می کشاند .
٣٠– اوامر دینی تأثیر خود را از دست می دهند و حالت صوری و نمایشی به خود می گیرند .
٣١– زنا شیوع می یابد و موجب تباهی روابط طبیعی خانوادگی می شود .
٣۲– شهرنشینان از آدمیت خارج می شوند .
٣٣– فضایل اخلاقی و جسمانی و دینی که نشانه آدمیت است از میان می رود .
۳۴– نیروهایشان تلف می گردد و تن هایشان ناتوان و بد شکل می شود .
٣۵– نهایتاً مرحله تباهی و تجزیه شهر اجتناب ناپذیر است .
« زندگی اقتصادی»
١– از ویژگی های زندگی اقتصادی شهر تکامل تدریجی شیوه های تولید کالا و خدماتی است که مصرف و استفاده از آن ها فرهنگ متمدن را از فرهنگ بدوی متمایز می سازد .
۲– در جوامع بدوی تکاپوی اقتصادی با شیوه های تولید ابتدایی (دامپروری- شکار) می باشد .
۳– تکاپوی اقتصادی در جوامع بدوی برای رفع نیازهای اولیه و بقا می باشد .
۴– تکاپوی اقتصادی در جوامع متمدن برای ارضای خواهش های نفس انسانی به اجناس و خدمات تجملی است و شیوه تکاپوی آنها به کاربردن (پول ، داد و ستد صنعت ها و هنرهاست ) .
۵–دولت تقاضایی بوجود می آورد که باعث بالا رفتن نرخ اجناس و خدمات تجملی می شود .
۶– هنرها و مشاغل بر اثر افزایش جمعیت شهرها و بالا رفتن دستمزدها و سودها بی اندازه تخصصی می شوند .
۷– سیر صعودی نرخ ها و قیمت ها کلید افزایش تخصص و بهبود شیوهای تولید است .
۸–
چون تقاضا برای نیازمندی های زندگی مانند خواربار نسبتاً ثابت می ماند
تأثیر تقاضای جدید بیشتر در اجناس و خدمات تجملی است . درنتیجه ترقی قیمت
اجناس و خدمات تجملی بر ترقی نرخ نیازمندی های اولیه زندگی بسیار فزونی
دارد . این تفاوت قیمت کار انسان را از تولید نیازمندی های ابتدایی آزاد می
سازند و موجب تمرکز بیشتری روی تولید اجناس برای مبادله و انجام دادن
خدمات لازم برای مبادله کالا می شود یعنی: صنعت و بازرگانی .
۹– همچنان که قدرت دولت به اوج می رسد رونق اقتصادی نیز پا به پای آن اوج می گیرد .
١٠– رشد قدرت مطلق دولت سبب انحطاط رونق اقتصادی و بالنتیجه انحطاط شهر و دولت می شود . زیرا حفظ قدرت مطلق ، مانند استقرار آن بایستی از طریق صرف مدام پول برای دستگاهی صورت گیرد که به زندگی تجملی و افراط در پیروی از راه و رسم زندگی متمدن خو گرفته است .
در نتیجه لازم است مالیات را افزایش دهد تا جایی که سوداگران را از فعالیت اقتصادی دلسرد می کند و این به کاهش درآمد دولت منتهی می شود و به ناچار باید وسایل تازه ای برای افزایش درآمد خود ابداع کند . مانند: مالیات های جنسی ، بیگاری ، مصادره اموال و...
١١–
از همه بدتر مداخله مستقیم دولت در امور اقتصادی از راه تجارت است .
مداخله دولت در امور اقتصادی از راه تجارت بسیار زیانبار می باشد زیرا دولت
با قوه قاهره خود و منابع مالی کلانی که دارد جریان عادی یک اقتصاد مبتنی
بر رقابت را از میان می برد . یعنی تولید کنندگان را وادار می سازد که جنس
را به قیمتی کمتر از نرخ جاری بازار به دولت بفروشند و خریداران را مجبور
می کند که هر قیمتی که خودش تعیین می کند بابت آن جنس بپردازند . از این
راه بسیاری از بازرگانان سرمایه خود را از دست می دهند و گروهی نیز از کار
اقتصادی دست می کشند .
نتیجه این کار نقصان فاحشی در جمع مالیات ها
یعنی منبع اصلی درآمد دولت می شود . دولت دیگر نمی تواند بدهی های خود یا
هزینه دستگاه دولتی را بپردازد و چون دولت که به تنهایی بزرگ ترین مصرف
کننده است دچار ورشکستگی مالی می گردد .
در این حال صنایع رو به انحطاط می نهند و تا جایی که فعالیت اقتصادی محدود به تولید نیازمندی های اولیه زندگی می شود .
روبنای
اجتماعی ویران شده و افراد بار دیگر می جنگند . منتها این جنگیدن به
امیدهایی که سابقاً در سر می پروراندند متفاوت است . اکنون به انگیزه ترس
از گرسنگی ، برای قُوت لایموت می جنگند و مانند بشر آغازین که به همین
انگیزه می جنگیدند و این ددمنشی انسان را نشان می دهند و به زندگی ددان باز
می گردند .
« دولت »
یک دولت متمدن از راه تأسیس یا تسخیر شهرها
به دست یک قوم بدوی به وجود می آید که با رشته های عصبیت و دین به هم
پیوند یافته و هدفشان ارضای خواهش های طبیعی نفسانی و به کار انداختن
نیروهای نهفته و به کمال رساندن حیاتی است که در عمران بدوی آغاز شده است .
١– همینکه یک دولت متمدن به وجود آمد از قانون طبیعی و ضروری رشد ، بلوغ و انقراض پیروی می کند .
۲– هر دولتی پنج مرحله متمایز را سپری می کند ، از آغاز حیاتش تا زمان انحطاط :
مرحله نخست :
به قول ابن خلدون دوران « ظفر » است . که دوران تشکیل دولت است .
و این دوره مبتنی بر عصبیت و پیوندهای خویشاوندی و دینی برای حفظ دولت تازه تأسیس ضروری است .
مرحله دوم :
فرمانروا
سعی می کند قدرت را در انحصار خود در بیاورد و با نابود کردن کسانی که در
قدرت سهیم اند شهوت کسب قدرت خود را ارضا می کند و سربازان مزدور و وفادار
به شخص خود را استخدام و از آنها بهره می گیرد .
سومین مرحله :
همین
که شهوت سلطان به کسب قدرت مطلق با تمرکز امور دردست او اقناع گردید او
شروع به اِعمال قدرت خویش برای اقناع شهوات دیگر خود می کند و به اصطلاح «
شروع به جمع آوری میوه های قدرت می کند » . بدینسان در این مرحله تجمل و
فراغت فرا می رسد .
سعی خود را به سامان بخشیدن به امور مالی دولت و
افزایش درآمد خود مصروف می دارد ، مبالغ هنگفتی را صرف ساختن ابنیه عمومی و
زیبا کردن شهر می کند . دوران رونق اقتصادی فرا می رسد . ( این دوران ،
دوران استراحت و تن آسایی است که در آن آدم ها از آسایش ها و لذت های جهان
برخوردار می شوند ) .
چهارمین مرحله :
مرحله ی چهارم ، دوران خرسندی است که هم رعایا و هم فرمانروا خرسندند .
زندگی
تجملی در این دوران به اوج خود می رسد و حاکمان و افراد جدید تصور می کنند
همیشه این زندگی تجملی وجود دارد و به آن عادت می کنند و کاملاً متکی به
چیزهایی می شوند که به آنان خو و عادت گرفته اند و در برابر عواملی که موجب
اختلال در کامیابی ایشان شود درمانده و ناتوان هستند .
مرحله پنجم :
دولت
رو به انحطاط و اضمحلال می نهد و به مرحله « اسراف » و تبذیر می رسد .
دولت به سن پیری رسیده و به یک مرگ تدریجی یا ناگهانی محکوم است . در این
مرحله عادت به تن آسایی و ضعف جسمانی و فساد اخلاقی در دولت ریشه دوانیده
است . دولت محکوم به زوال و نابودی است